کاش عاشقی هم پا می گرفت...

کنجِ پستوی خیس از عطر شب‌بوها، پشت نقابِ غبارآلود خاطره ها،تصویری از درنگ را نقاشی میکنم

کاش عاشقی هم پا می گرفت...

کنجِ پستوی خیس از عطر شب‌بوها، پشت نقابِ غبارآلود خاطره ها،تصویری از درنگ را نقاشی میکنم

من از رویداد یک حادثه بر می گردم

من از رویداد یک حادثه بر می گردم
آنجا که یک ازدحام حلقه وار
دور تا دور،یک انسان را گرفته بودند
و صدای مصلوب،مصلوب
بر دل آسمان چنگ می زد

نان شرافت یک مرد بود.
و من تا عمق فاجعه را فهمیده بودم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد